نورالدین پسر ایران
جنگ برای نورالدین تمام نشده است
علیرضا مختارپور، نویسنده و صاحبنظر در حوزهی نشر
کتاب «نورالدین، پسر ایران» روایت ارزشمند خاطرات برادر رزمنده و جانباز، سید نورالدین عافی است که به قلم خانم معصومه سپهری به رشتهی تحریر و تنظیم درآمده است. شاید افتخار ادبیات ما در عصر حاضر و بلکه در قرون گذشته و حتی در اعصار آینده، نمونههایی از همین دست کتاب است وگرنه ادبیاتِ خالی از تعهد، خالی از بیان معارف الهی و خالی از شرح جانفشانیها و جانبازیهای پیروان مکتب اهل بیت علیهمالسلام و ولایت، هرقدر هم که ظاهراً زیبا و مزین به آرایهها و پیرایههای ادبی باشد، چندان تأثیری در اصلاح احوال و تحول انسانها نخواهد داشت. سالها پیش یکی از شاعران روحانی که مرد بسیار لطیفی است، دربارهی «محتوای شعر و تأثیرگذاری آن» قطعهی زیبایی سروده است:
شعر اگر کلید بغض مانده در گلو نباشد
پرنیان نقش و معنی، هر چه هست، گو نباشد
شعر اگر نگوید اینجا، اشک و آه و خون چه کردند
از شعور و شور مردی، ذرهای در او نباشد
تا سرای میپرستان، ردِ زخمِ پای ما گیر
هیچ سو سری نیابی، ره به آن سبو نباشد
این اشتباه است که ما گمان کنیم سید نورالدین تنها هشتاد ماه جنگیده است. حقیقیت این است که او و یارانش همچنان در حال جنگیدن و مجاهدهاند؛ جنگ با دردها و آلام جسمی مانده از دوران دفاع مقدس، جنگ با نفس که جهاد اکبر است و همهی مسلمانان موظف به آنند، جنگ با کسانی که به دنبال تحریف واقعیتهای دوران 8سالهی جنگ هستند و جنگ با آنانی که از این راه خسته شدهاند و بریدهاند و به بدگویی از آن میپردازند. بنابراین امثال سید نورالدین همچنان رزمندهاند و به مجاهده در راه حق ادامه میدهند. اما این کتاب واجد ویژگیهایی است که آن را برای خواننده تبدیل به یک اثر ماندگار و دلنشین میکند که من در اینجا به 10 مورد از مهمترین این ویژگیها اشاره میکنم:
ویژگی اول، بیان روان و سلیس کتاب است. بخش مهم این ویژگی مدیون زحمات سرکار خانم سپهری است که این خاطرات را امانتدارانه و شیوا و روان، پرداخت دادهاند.
ویژگی دوم، صداقت و پرهیز از هرنوع مقدسنمایی و تطهیر و بیان بزکشدهی وقایع است. یکی از مصادیق این ویژگی، قطعهای است که سید وقتی در جبهه حضور دارد، به هر حال علاقهای پیدا میکند یا ضرورت میبیند که یک جاخشابی را به دست بیاورد و به همین خاطر، جاخشابی یک برادر رزمنده را برمیدارد. از این دست بیان وقایع که بی هیچ تحریفی آمده، در کتاب بسیار هست.
سومین ویژگی کتاب، طنز مستتر در برخی گفتوگوها و منظرهها است. این طنز به بهترین شکل در کتاب حفظ شده است. یک نمونه از این ویژگی در صفحهی 235 کتاب آمده است؛ جایی که برادر رزمندهای به سید میگوید: تو که به جبهه آمدهای، بدان که دو حالت برایت اتفاق میافتد؛ یا برمیگردی یا میمیری. اگر مُردی که باز دو حالت دارد؛ یا جنازهات مفقود میشود یا برمیگردد. اگر زنده برگشتی، باز هم دو حالت دارد؛ یا زنده هستی یا زِهوار دررفته.
همچنین در صفحهی 236 کتاب که به ماجرای ازدواج سید اشاره دارد، وقتی برادران رزمنده از یک طرف و خانوادهی سید از سوی دیگر به دنبال پیدا کردن همسری شایسته و بایسته برای سید هستند، خود سید به آنها میگوید که اگر قرار باشد هر کدام شما یک عکس از من بگیرد و ببرد آن را پخش کند که بهزودی یک گردان دختر برای من پیدا میشود.
ویژگی چهارم این کتاب، واقعنمایی و بیان صادقانه و مواجههی بسیار واقعی با زندگی است که نمونهی آن در صفحات 330 به بعد به چشم میخورد؛ آنجا که سید برای تأمین نیازهای زندگی خود و خانوادهاش، برای اولین بار با گریه و تضرع دعا میکند و از خداوند کمک میطلبد.
ویژگی پنجم، اشارات معرفتی اثرگذار این کتاب است که نمونهی آن در صفحهی 334 کتاب است: پزشک وقتی سید را با آن وضعیت میبیند، به او میگوید میدانی این بدن روز قیامت از تو سؤال میکند که تو در دنیا با من چه کردی؟ سید پاسخی عجیب و عرفانی و سطح بالا به او میدهد که دیدگاه جوانان رزمندهی امثال او را بهخوبی مینمایاند. میگوید: چرا نمیدانم؟! اما گمان نمیکنم این بدن از من شکایتی داشته باشد، چون این بدن را در خوشگذرانی و ولگردی به این روز نینداختهام. خدا خودش قصهی هر زخم مرا میداند که در کجا و به چه کاری مشغول بودم. بنابراین این بدن خیلی هم باید از من تشکر کند.
ویژگی ششم کتاب، نمایش وضعیت جامعهی آن هنگام و نشان دادن برخی افراد یا گروههایی است که در آن زمان که بسیاری از مردم غیور این سرزمین مشغول دفاع از دین و کشور و امامشان بودند، آنها با بیتفاوتی یا سهلانگاری یا کارشکنی، بر خلاف جهت مردم حرکت و عمل میکردند. آنجا که پرستاری به خاطر دیدن یک برنامهی تلویزیونی، با بیدقتی و عجله به سید رسیدگی میکند و موجب ناراحتی شدید او میشود. یا آنجایی که یک مأمور پلیس قضایی که متأسفانه لباس مقدسی هم به تن داشته، به سید میگوید: اصلاً چه کسی به تو گفته بود که بروی جبهه؟ و پاسخ سید را میشنود که: امام به ما گفت. و پلیس قضایی میگوید: خوب حالا امام خودش هم بیاید جواب تو را بدهد! البته در ادامهی کتاب هم آمده که آن شخص بعدها با اینکه در خط مقدم جبهه حضور هم نداشته، اما برای خودش سوابق و پروندهای درست کرده و امتیازاتی گرفته و به حج هم رفته و به قول خودش به جایی رسیده است.
ویژگی هفتم، نمایش عظمت روحی خانوادهی شهدا است. سید این کتاب را -در پیشانی آن- به شهید امیر تقدیم نموده است. وقتی شما این کتاب را میخوانید، به ارادت و محبت بین سید و شهید امیر (همان هوشنگ مارالباش) پی میبرید. جالب است که وقتی علیآقا (پدر امیر) خبر شهادت پسرش را از سید میشنود، اولین جملهای که میگوید، این است: خدا را شکر که هنوز یکیتان ماندهاید.
ویژگی هشتم، تأثیر توسل به ائمهی اطهار علیهمالسلام و خصوصاً امام رضا علیهالسلام است که یک نمونهی آن را از صفحهی 428 ذکر میکنم: وقتی سید با آن گرفتگی و انقباض روحی و و ناراحتی و با قلبی فشرده به حرم امام رضا علیهالسلام مینگرد، کبوتری میآید و کنار پنجره مینشیند و چشم در چشم سید میدوزد. گویی آن کبوتر همهی غم و اندوه سید را با خود میبرد و سید با دیدن آن آرام میشود و انبساط خاطر مییابد.
ویژگی نهم، بیان دقیق برخی حوادث جبههها به صورتی واقعی و نه اغراقآمیز و نه بزکشده است. نمونهی آن هم صحنههای مربوط به مجروحیت و حتی شستوشوی آن بدنی است که پر از سنگریزه و سوختگی است.
ویژگی دهم که به آن اشاره میکنم، پرهیز از بیان خاطره برای کسب شهرت و امتیاز است. سیدنورالدین این خاطرات را سالها پس از وقوع آن گفته و همانطور که در کتاب آمده، ایشان در پی بروز یک انگیزهی معنوی و هنگامی زبان باز کرده که خواب حضرت آقا را میبیند. خواب میبیند که در محضر ایشان است و ایشان مشغول مطالعهی یادداشتهایی هستند که در حین مطالعهی آن گریه میکنند؛ و صدایی هم در آن اتاق وجود دارد که میگوید اینها خاطرات جانبازی است که چندین سال جبهه بوده و جانباز 70 درصد است و تازه میگوید من کاری نکردهام. سید بعد از دیدن این خواب، به بیان خاطرات خود پرداخته است با این نیت که وظیفه و تکلیف خود را در قبال یاران رزمندهاش و فرهنگ و معنویت جبههها و شهیدان و نیز نسلهای بعدی فرزندان ایرانزمین ادا کرده باشد.
مجموع این ویژگیها کتاب خاطرات سید نورالدین را به یک اثر ماندگار تبدیل کرده است و همانطور که حضرت آقا در یادداشت شریف خود آوردهاند، نقش سرکار خانم سپهری نیز در این زمینه برجسته است.
کتاب «نورالدین پسر ایران» که انتشارات سوره ی مهر آن را در آذر ماه 1390 منتشر کرده، ششصدمین کتاب دفتر ادبیات و هنر حوزه ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی در 23 سال فعالیت این دفتر به حساب می آید. خاطرات سید نورالدین عافی را ابتدا در سال 1373، آقای موسی غیور طی ۴۰ ساعت مصاحبه به زبان آذری ضبط کرد و خانم معصومه سپهری از سال 1383 کار پیاده سازی و تنظیم این مصاحبه ها را بر عهده گرفت. ایشان برای فراهم آوردن این کتاب 700 صفحه ای شخصاً نیز چندین مصاحبه ی تکمیلی از صاحب خاطرات و همرزمان او گرفت.
سید نورالدین در بیان انگیزه اش برای بازگویی خاطرات جنگ در آخرین برگ خاطراتش چنین گفته است:
«اصلاً فکر نمی کردم گفتن خاطرات در این زمان اهمیت داشته باشد. هنوز حرف خاطرات جنگ و مصاحبه ها مطرح نشده بود. واقعیت این است من هم مرتب درگیر عوارض مجروحیت هایم بودم، اما سال 1373 یک شب خواب دیدم آقای خامنه ای ورقه هایی در دست دارد که می خواند و گریه می کند. من هم در آن اتاق بودم. کسی گفت این ها خاطرات یک جانباز 70 درصد است که 80 ماه در جبهه ها بوده و باز می گوید که در مورد جنگ کاری نکرده ام ... این خواب فکرم را مشغول کرده بود. احساس می کردم وظیفه ام در قبال آن چه در روزهای جنگ بر سر این مردم آمد، با گفتن این خاطره ها به سرانجام می رسد. بنابراین خاطرات هشت سال زندگی در متن جنگ را بازگفتم تا یاد آن لحظه های بی نظیر برای همیشه زنده بماند.» (ص 632)
روایت خاطرات سید نورالدین، سخت شیرین و خواندنی است. تلاش نویسنده برای حفظ ملاحت و طنز مستتر در کلام نورالدین نیز قابل توجه و شایان تحسین است. برای نمونه روایت صحنه ی اولین جراحت نورالدین در جبهه ی کردستان را که منجر به دو ماه بستری شدن او در بیمارستان شده مرور کنید:
«داد زدم: نزن. و گلوله را بغل کردم تا از مسیر آتش عقبه بردارم، اما فندرسکی که دستش را روی گوشش گذاشته بود، با فشار زانویش توپ را شلیک کرد ... شلیک توپ همان و به هوا رفتن من همان! سرعت و فشار آتش عقبه مرا مثل توپ سبکی به هوا پرتاب کرد ... هیچ چیز از آن ثانیه های عجیب به یاد ندارم ... فقط یادم هست محکم به زمین افتادم در حالی که گردنم لای پاهایم گیر کرده بود! بوی عجیبی دماغم را پُر کرده بود. مخلوطی از بوی گوشت سوخته، باروت، خون و خاک ... به تدریج صدای فریاد فندرسکی و دیگران هم به گوشم رسید. گریه می کردند، داد می زدند ... من تلاش می کردم سرم را از بین پاهایم خارج کنم، ولی نمی شد ... احساس می کردم مثل یک توپ گرد شده ام و اصلاً تحمل آن وضع را نداشتم. ناله می کردم: گردنم را بکشید بیرون ... اما این کار دقایقی طول کشید. وقتی سرم از آن حالت فشار خارج شد، دیدم همه گوشت های تنم دارند می ریزند. هیچ لباسی بر تنم نمانده بود. حتی نارنجک ها و خشاب هایی که به کمرم داشتم، ناپدید و شاید پودر شده بودند. بچه ها به سر و صورتشان می زدند و گریه می کردند. من از لحظاتی قبل شهادتین می گفتم، اما هیچ ناله ای از من بلند نبود. از بچگی همین طور بودم.» (ص 86)
فرزند ایران بودن
کتاب «نورالدین پسر ایران» اگرچه به خاطرات یک نوجوان خطه ی آذربایجان پرداخته است، اما در جای جای کتاب ویژگی های «فرزند ایران بودن» نورالدین کاملاً پیدا است؛ ویژگی هایی چون صفا و صمیمیت، صداقت و صراحت، سادگی و بی تکلفی ، سر نترس داشتن و شهادت طلبی که به خوبی هم تصویر شده است. این ها خُلقیات و صفات تمام فرزندان ایران بود که در جبهه های نبرد حاضر بودند.
برای ورود به کتاب، حتی بد نیست که از مرور عکس های آخر کتاب شروع کنیم. عکس های نورالدین و هم رزمانش که به ترتیب زمان و تاریخ عکس ها پشت سر هم چیده شده اند، همه ی ماجرای نورالدین از آغاز تا کنون را مانند یک سرآغاز و یک روایت بصری بازگو می کنند. پس از آن باید سراغ متن کتاب رفت که بسیار روان و شیوا و ضمناً متعهد به استناد و حتی لحن صاحب خاطرات، روایت شده است.
نظرات شما عزیزان:
[ پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:نورالدین پسرایران,نقدکتاب,کتابخانه عطاملک جوینی,
] [ 19:1 ] [ ،سعید فیضی، ][